February 21st, 2005, 09:56 | #1 |
Senior Member
|
0
قرار بود اين مطلب تو يه روزنامه اي چاپ بشه ولي بدقولي شد و به ما اين مطلب دادند تا حداقل شما دوستان بخونيد و نظرتونو بديد.فقط براي دل خودشون اين كار رو كردند...موفق باشيد (حق نويسنده محفوظ است از روزنامجات خواهشمندم كپي نكنند كه ازشون دلخور ميشم و ....) ترقی در چنین بورسي محال است که در این بورسمان قحط الرجال است خرابی از جنوب واز شمال است بر این سهامدار اطلاعات وبال است باید پرده کشید ز اسرار که گردد شرح ریزش قیمتها پدیدار "دریغ از راه دور و رنج بسیار" اگر پیدا شود در جهان بورسی بماند بورس تهران همراه ناخدایی دارد جاشوهایی مایه دار و منعمی که مردم به انان گویند پولکی از سویی بود مبنا و از سویی دستکاری وای بورس کجا رود زین بازی شده بورس اسباب بازی افرادی سهامدار وز ان نقشی ندارد الا نخودی شود قضایا هر بار ماسمالی ولی اشکار شود حقایق به روشنایی "دریغ از راه دور و رنج بسیار" در حالیکه بورس تهران پا به چهلمین ورود به بازار سرمایه می گذاره با ناراحتی و چهره ای اخمو شمع های سیاه کیکشو فوت میکنه{جشن تولدی که نشانه ی بالغ و پخته بودن اوست، ولی گویا هنوز طفلی نوپاست}.بورس برای اینکه کسی چشم های ابری شو نبینه چشماشو می بنده.به گذشته می ریم...به زمانی که بورس شاهد جدا شدن پدر و مادرش بود.3 سال پیش بود...او هنوز از این خاطره ی بد رنج می بره.او به پدرش خیلی وابسته بود. همه ی ما از مادر زاده میشیم ولی کوچولوی داستان ما با اینکه از مادر زاده شده بود ولی این پدر بود که او را زنده کرد...او به روح خسته ی فرزندش نفس مسیحا دمید و او را تولدی دوباره داد... با افزایش اعتماد به نفس بورس و حمایت پدر از او چند سالی مثبت بود...انچنان مثبت که پروتونهای هسته فورا از او دفع میشدند!!!مردم بیشتر به بورس علاقه مند شدند و بورس ما هم خوشحال و شکرگزار از ایزد منان...این روند تا چند سال ادامه داشت تا اینکه ان حادثه ی تلخ اتفاق افتاد...مادر بورس از اینکه شوهرش بورس رو سر و سامانی داده و قانونمندش ساخته بود و همه از پدر بورس به عنوان شروع کنننده ی این تحولات نام می بردند ناراحت بود...حسودی وجودش فرا گرفته بود. برادران و دوستان مادر به مادر از این وضعیت به وی گله می کردند و بین این زن و شوهر اختلاف انداختند و طلاق رو تو مسیر زندگیشون قرار دادند. مادر با اعمال نفوذی که داشت توانست حضانت بورس رو به عهده بگیره و پدر پس از جدایی از یگانه فرزندش خسته و دل شکسته از انجا پر کشید... او به سازمانی دگر رفت ولی انجا هم به خاطر دوری از فرزند دوام نیاورد و استفعای خود را تقدیم سازمان کرد، مخالفت هایی شد ولی سرانجام درخواست پذیرفته شد. مادر بورس پس از جداشدن از شوهرش با یه دکتری ازدواج کرد. دکتر ریاست تربیت و اعمال رفتار بر بورس را عهده دار شد.این مرد کارهایش بر پایه ازمون و خطا بود. بورس و مردم چندان از این وضعیت راضی نبودند ولی خوب پدر ناتنی صاحب اختیار بورس بود و بورس کاری نمی توانست بکند. به مادر گله و شکایت کرد:او با من مثل موش ازمایشگاهی رفتار میکنه... برخوردش با من مثل برخورد با اجر و سیمانه!هر وقت یه قدم جلو میگذارم میگه ایست، سر جات بایست!قرار بود برام کامپیوتر بخره تا بهتر با مردم ارتباط برقرار کنم، میگه چه عجله داری؟! بذار یه سیستم جدیدتر بخرم...هر روز سیستم عوض میشه! این اقا رفت گفت بشتابید و گفت ما پتانسیل بالایی برای پذیرش داریم ولی نتیجش رو دیدیم...شاخص ها منفی شد... بورس چندتا دایی سرمایه گذاری داره که فقط به فکر سودهای کلان اند و با انتقال سهام به زیرمجموعه هاشون{کارای غیر عملیاتی}کسب سود غیرواقعی می کنند و سهامداری با جیب پر میاد و با جیب خالی برمیگرده... عموهای ناتنی بورس هم تو کار اوراقند... برای برادرشون شیرینی خامه ای دادند و گفتند: برادر چند روزی مرخصی بگیر... بذار هم بورس یه نفسی بکشه هم خستگی از تنت بیرون بیاد...! اینها افکاری بود که بورس تو ذهنش با اونا کلنجار می کرد. راستی!می دونید تو تولد چهل سالگی بورس هدایا چی بود؟!هدیه ی موج سوارها و دایی ها و عموهای ناتنی چندین هزار متر زمین و ساختمان برای گسترش فیزیکی(نه شیمیایی) بورس بود.هدیه ی سهامدارها هم یه طومار طویل پر از گله و شکایت! بورس وقتیوضعیت منفی و شسقوط خودشو می بینه تحملش تموم میشه و یه نامه برای مادرش می نویسه که دیگه خونه برنمیگرده و میره دنبال باباش. بورس از خونه فرار میکنه.دوست کوچولوی ما شبو تو یه مهمونخونه تو میدان راه اهن می خوابه.صبح با سوت قطارها بیدار میشه و از مهمونخونه میزنه بیرون،دنبال باباش...اونجا...انجا... همه جا رو میگیرده ولی هیچکسی از باباش خبری نداره.همین جور که داشت قدم میزد میرسه به یه روزنامه فروشی...یه پول میخره و می بینه عکسشو جزو گمشده ها با مشخصات و مژدگانی 500 میلیارد تومانی زدند. قسمت بازار مالیشو روزنامه رو میاره می بینه پر از نظراتی که دلایل افت قیمتها رو تحلیل کردند{کارشناسان:به علت فروش نرفتن اوراق مشارکت.../عوامل درونی و بیرونی بورس را فلج کردند(راستی دوست ما واکسن فلج اطفال نزده!)/ در پیشرو داشتن انتخابات ریاست جمهوری...}روزنامه رو می بنده و راه می افته...بورس خسته از جست و جو شبو نمی دونه کجا بخوابه...اگه برگرده مهمونخونه لو میره!شما جایی بهتر از پارک سراغ دارید...تو پارک یه جایی پیدا می کنه و شبو اونجا می خوابه... فردا صبح جست و جو رو شروع میکنه ولی انگار سرنوشت دوست نداره پسر و پدر همدیگر رو ببینند...بورس ناامید از همه جا و همه کس به پارک پناه میاره ولی دریغ از گرگ های گرسنه ی پارک... بهش سیگار تعارف می کنند:رفیق یه پک بزنو غماتو فراموش کن و انگاه این کار مقدمه ای برای معتاد شدن بورس شد و سرانجام کوچولوی ما مثل یه حباب می ترکه و نابود... دینگ...دینگ...تلفن زنگ میزنه...مادر بورس گوشی رو بر میداره...خانم بورس! بله بفرمایید. من از کلانتری خاوران تماس میگیرم...جسد پسر شما رو پیدا پیدا کردیم...وای چه احساسی به مادر دست میده...مثل اینکه به شما بگند شرکتی که سهامشو خریدید ورشکست شد!!!مادر خودشو نمی بخشه... تنها و غمگین میره پزشکی قانونی...بهش میگند وقتی جسدو پیدا کردند از نعش بورس کرمهای دلال بیرون اومدند تا جایی دیگه ای رو برای مافیای خود پیدا کنند...مادر از شوهر طلاق میگیره... بورس بهش گفت ولی مادر غرق در توهمات بود...او بار دگر در زندگیش شکست خورده بود... اینجا قطعه ی 40 ردیف 25 ، قبر بورس است...بر سر سنگ او این سخن نقش بسته است:چه بسا مرگ برای من بهتر از دروغ و ریاست. بر سر قبر او فقط پدر و مادر و سهامداران اند.انها همدیگر را یافتند ولی پس از پرپر شدن گل زندگیشان.هوا بس ناجوانمردانه سرد است... |
Bookmarks |
برچسبها |
بورس, روايتي |
ابزارهاي موضوع | |
|
|
موضوعات مشابه | ||||
موضوع | آغازگر موضوع | انجمن | پاسخ | آخرین ارسال |
تحولات بازار بورس و ... | Homitrade | بورس تهران | 2822 | June 14th, 2011 22:32 |
لايحه بازار اوراق بهادار | Homitrade | بورس تهران | 1 | February 15th, 2011 14:25 |
آيين نامه منع دادوستد .......... | Homitrade | بورس تهران | 0 | September 16th, 2004 15:36 |
پشت صحنه بورس تهران | Homitrade | بورس تهران | 0 | August 30th, 2004 13:32 |